سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میراب نوشت
 
20 گیگابایت هاست رایگان با قول امکانات همراه با دامنه رایگان و سی پنل و کلی چیزای دیگه مخصوص شما

محل درج آگهی و تبلیغات
 
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90/2/6 توسط میراب عطش

مشهور ترین تابلوهای هنری که دزد برد ! 


همیشه در تمام ادوار ، افرادی بوده اند که بخاطر جنبه های مالی ، سیاسی و .... اقدام به دزدین سرمایه های فرهنگی یک کشور می کرده اند . در این مطلب مهمترین آثار و تابلوهای هنری دزدیده شده را شرح می دهیم .
 

1.مهمترین تابلوی دزدیده شده مربوط به لبخند ژکوند می باشد :


  | گروه اینترنتی ایران  ‌
 
 

در تاریخ 21 اوت 1911، ونسنزو پرروگیا این تابلوی ارزشمند را دزدید و تا زمان بسته شدن موزه لوور صبر کرد و در فرصت مناسب این تابلو را از محل خارج کرد و در نهایت دو سال قبل از اینکه به زندان محکوم شود این اثر هنری ارزشمند را به یک موزه دیگر برگرداند . این تابلوی مشهور اثر لئوناردو داوینچی می باشد .

 
اگه میخوای همه تابلو های دزدیده شده رو ببینی کلیک کن ادامه مطلب اینجاس...

نوشته شده در تاریخ دوشنبه 90/2/5 توسط میراب عطش

دوستان سلام

این میرا واقعا در همین لحضه در این وبلاگ میرا و رفتنی شد و عطای آن را به لقایش بخشید

دیگر در اینجا نه سمتی دارم نه مطلبی خواهم نوشت و من بعد اگر مطلبی در این وبلاگ مشاهده نمودید اطمینان داشته باشید که متعلق به ساناز میباشد چرا که تمامی یوزر و پسورد های این وبلاگ به ایشان منتقل شد

خدا نگهدار شما

هرچند در این مدت با قسمت پیامهای پارسی بلاگ کلی حال کردم و احتمالا با یک شمایل که هیچ آشنایی قادر به شناساییش نباشد همچنان در میان شما دوستان عزیز پارسی بلاگ خواهم ماند

همه شما را دوست میدارم

خدانگهدار تا دیداری دیگر



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/2/1 توسط میراب عطش

 به یادتان می آورم تا بدانید که زیباترین منش آدمی محبت اوست پس محبت کنید، چه به دوست، چه به دشمن که دوست را بزرگ کند و دشمن را دوست . . . (کورش کبیر)
 برگرفته از وبلاگ 192123 عشق



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/2/1 توسط میراب عطش

دوستان سلام

این حقیر که این چند روزه بخاطر هم نشینی با مانای عزیز میرا شده بودم رو اسم حقیقیم علی هست که احتمالا بعضی از دوستای پارسی بلاگی از قبیل جناب دکتر سخنی میدونن ولی دوست عزیزم مانای گرامی که البته اینجا این اسم رو انتخاب کرده تقریبا هم اسم من هست و اسم حقیقیش علیرضا که البته ساکن ایران نیست و یکی از دوستای قدیمی من تو دنیای اینترنته و از سال 82 - 83 که پای ثابت نت شدم با هم اتفاقی آشنا شدیم ولی تو این مدت همیشه از احوال هم آگاه بودیم.اما چه کنم که مذاقش با نوشته های من اینجا جور نیومد و تحمل این ارجیف رو نداشت و به همین زودی هم استعفا !!! داد

اما دوستی که از دیشب به جمع ما پیوسته باز هم یک دوست قدیمی اما مانا و پاینده بوده که مثل یک خواهر همیشه تحمل بد عنقی های منو داشته و البته راهنمای خوبی هم بوده برامالبته اسم ساناز نه اسم اصلی بلکه اسمی هست که واسه اولین بار وقتی وارد این دنیای مجازی میشه به عنوان هویت مجازی خودش انتخاب میکنه اما جدا اسم حقیقی خودش فوق العاده زیبا و قشنگه ولی چه کنم که دیروز با من اتمام حجت کرد اسم اصلیشو فاش نکنم و منم که هیچ وقت دوس ندارم دلی از دستم برنجه اون هم دل یک خواهر خوب و مهربون همون کاری رو کردم که دستور داده بود.

این پست رو به این خاطر نوشتم که شما دوست عزیز و گرامی و بازدید کننده محترم نویسندگان این وبلاگ رو بشناسین ، هرچند که عزیز دلم علیرضا نیومده ، رفت اما اطمینان دارم همیشه با من تو همین جا سر قرارمون حاضر میشه و با بردباری تمام حرفای یه ریز منو میشنوه بدون اینکه خم به ابرو بیاره

هم از علیرضا هم از ساناز هم از شما دوستای خوب که تحمل این همه پرت و پلا رو میکنین تشکر میکنم و همهم شما رو از صمیم قلب دوست دارم



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/2/1 توسط مانا

داداش علی سلام

 

امروز دوست داشتم میبودی تا یک چیزی که هر کاریش کردم به خودت بگم نشد رو اینجا میخوندی اما اولش یک چیزی بنویسم تا بد قولی نکنم

 

وقتی احساس میکنی تنها هستی و یکی هست که این تنهایی را برات خلق کرده رد پااشو بگیر ببین به کی میرسی و کی بوده اونی که این تنهایی را برایت رقم زده  حتم دارم وقتی رد پاهاشو بگیری میرسی به خودت . فقط خودتی که میتونی احساس سنگین و غمگین تنهایی رو برای خودت به وجود بیاری.لی با کمی امید میبینی که هیچ وقت تنها نبوده ای یه شعری یادم افتاد که میگه

 

گر به آتش میروی ایمن برو    چون که در آتش نگهدارت منم

 

داداش علی گل ماها یک خدایی داریم که میدونم خوب باهاش حال میکنی و اون خدای ما بیکسان هیچ وقت ماها رو تنها نمیزاره

 

چقد خوش به حالیم شد علی جون

 

یعنی اینها رو من نوشتم ؟؟// پس ای ول به خودم

 

حالا اون چیزی که میخاستم بهت بگم

 

راستش داداش علی من اصلا نویسنده خوبی نیستم - همیشه تو انشا نمره های خوب نمی گرفتم واسه همین اون روز که بهم گفتی بیام اینجا روم نشد نه بهت بگم ولی هر چی که فکر میکنم میبینم من تو این چند سالی که میام تو اینترنت هیچ وقت دستم به نوشتن نرفته واسه همین ازت معذرت خواهی میکنم و از من نخواه که بازم بنویسم چون خیلی سختم میشه بهت نه بگم از یه طرف هم بیشتر سختم میشه بخوام بنویسم

 

پیشتم همینجا که وایسادی  ولی فقط میخونم

 

منو ببخش دادش گلم همیشه مثل یک برارد بزرگ بودی برام این بار هم کمکم کن و عذر من رو بپذیر

 

دادشی ممنونم ازت



<      1   2   3   4   5      >
.: Weblog Themes By Rokh Nama :.


تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : lمیراب عطش