این روزها در مراجعه به روزنامه ها و سایت های خبری بیش از هر ایامی دیگر به کلماتی همچون اصلاح طلب ، محافظه کار ، انتخاب ، کاندیدا و ... برخورد میکنیم .
تقریبا مبدا پیدایش کلماتی مثل اصلاح طلبان و محافظه کاران به سال های ابتدایی دهه هفتاد برمیگردد، جاییکه روزنامه سلام به مدیر مسئولی یکی از محافظه کاران اسبق و اصلاح طلبان فعلی شروع به مرزبندی بین این کلمات نمود.
عده ای که از بدنه نظام بودند و تقریبا از ابتدای برقراری نظام جمهوری اسلامی در ایران وظایف مختلفی را عهده دار بودند در آن سال ها گویی از کرده خویش پشیمان گردند شروع به افشا گری نموده و اگر از گذشته آنان مطلع نیودیم چنین مشتبه میشد که اینان همواره مخالف نظام بوده اند .
افرادی همچون سعید تاجیک ، سعید حجاریان و حتی سر سلسله اینان محمد خاتمی در طول تاریخ نظام مقدس مسئولیت های گوناگونی داشتنه اند و بوطر مثال شخص محمد خاتمی در دوره سازندگی عهده دار اول شخص وزارت ارشاد بوده و تمامی زد و بند های هنری ، ادبی از وزارت خانه مطبوع او خارج میشد و همچون سعید حجاریان که مسئولیت مهمی در وزارت طلاعات آن دوره داشت طبق صلاحیت نظام مشغول انجام وظیفه بودند ولی همین افراد همراه با عده دیگری در انتخابات سال 1376 گرد هم آمده و گویی قصد شمشیر کشیدن برای خود را داشته باشند به گذشته خود پشت کرده و گفتمانی جدید را بنا نهادند که از آن تا کنون با عنوان اصلاحات یاد میشود.
ره آورد این دوران برای ایران اسلامی چه بود؟
طرفداران و مخالفان این دوره هر یک در تایید و رد آن مقالات بیشماری نوشته و به طرق مختلف دیگری را مورد اتهام قرار دادند و این اتهامات حتی در طول دوره دولت اصلاحات نیز به وفور موجود بود که میتوان به موضوع قتل های زنجیره ای استناد کرد. بحثی که در سطح معاونت وزیر اطلاعات خیلی از مسئولین رده اول آن وزارتخانه را درگیر نمود و در این رابطه پرونده ای تشکیل یافت و همکاران دیروز افرادی همچون سعید حجاریان متهمین امروز پرونده بودند و از سوی وزارت اطلاعات نیز این افراد با عنوان افراد خود سر قلمداد شدند که میتوان به سعید امامی به عنوان متهم ردیف اول اشاره نمود که بعدها با خودکشی او ، مصطفی کاظمی دیگر متهم پرونده عنوان ردیف اول را اخذ نمود .
این پرونده در آن زمان سروصدای زیادی ایجاد نمود به حدی که در محافل بیگانه هم به این پرونده اشاره میکردند و تقریبا جهان انتظار نتیجه آن را می کشید.
در آن ایام فیلم هایی از بازجویی های این پرونده به بیرون از وزارت درز کرد که در آن شکنجه متهمین کاملا مشهود بود بگونه ای که یکی از متهمین پرونده بنام الف خ ( به علت برخی موارد که درآینده به آن اشاره خواهیم کرد از درج نام این متهم اسبق معذوریم ) در مقابل دوربین بازجویان با عجز و ناتوانی در یک حالت التماس گونه خواسته های بازجوی خود را اجابت مینمود و از این فیلم ها اینگونه برداشت میشد که مسئولین امر قصد دارند با توسل به شکنجه هر آنچه مد نظرشان است را از این متهمین اقرار بگیرند در حالیکه مسئولیت مستقیم این بازجویی ها با مسئول بازرسی وقت ریاست جمهوری که یکی از برادران رییس جمهور وقت جناب محمد خاتمی ، بود و اینگونه مشخص میکرد که سردمداران اصلی اصلاحات از دیدی دیگر اخذ اطلاعات به هر نحو را مجاز میدانستند لیکن با درز این فیلم ها مجبور شدند تیم بازجویی را تعویض نموده و تمامی پرونده ها ابطال و مجددا تشکیل گردد ( یکی از موارد مهم این بازجویی ها صحنه مربوط به بازجویی از همسر سعید امامی بود که به راحتی بازجو بیان میکرد حالا 50 ضربه شلاق بزنیم یا 70 ضربه که متهم مجبور شد برای جلوگیری از فشار بیشتر هر آنچه مد نظر انان بود را اقرار کند ) .
هدف این مقاله اصلا بررسی آن قتل ها و یا پرونده متشکله نیست بلکه از انچه نوشته شد قصد داریم به همراهی آن مامورین خود سر که اقدام به انجام آن قتل ها نموده بودند با جریان اصلاحات بپردازیم و در این بین نهایت سعی خود را بکار خواهیم بست تا مطلب کاملا مستند بوده و از نشر اکاذیب امتناع شود ضمن اینکه قبلا از شما خواننده گرامی عذر خوای مینمایم اگر هویت افراد در این مقاله افشا نمی شود.
- روزنامه سلام با انتشار جریاناتی خاص که منتهی به حذف فیزیکی برخی روشنفکران از قبیل داریوش فروهر ، پروانه اسکندری ، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده شده بود قتل اینان و عده ای دیگر را منتسب به عده ای دانست که ظاهرا قصدشان از بین بردن تمامی نویسندگان و محققین مخالف و منتقد نظام بوده است و بعدها موضوعی دیگر هم به این ادعا افزوده شد که از آن با عنوان اتوبوس حامل نویسندگان به ارمنستان یاد میشد و چندی پس از انتشار اولیه مطالب مربوط به قتل این نویسندگان، همان روزنامه خبر از دستگیری عده ای از مسئولین رده بالای وزارت اطلاعات داد که توسط همکارانشان به اتهام این قتل های برنامه ریزی شده و ... دستگیر شدند و تصویری از سعید امامی هم در این خبر درج شد. تقریبا کل مطلب و انتشار برخی از بازجویی های متهمین این پرونده خبر میداد که از بالا به آنها دستور داده میشده است و در این میان به برخی هم اتهامات ناشایستی وارد شد که هیچ سندی برای این اتهامات وجود نداشت و از دید نگارنده این اتهامات به چند دلیل صورت میگرفت که مهمترین آن ربط این قتل ها به مسئولین رده اول نظام بود هرچند آنان که نقشه این اتفاقات را کشیده بودند در این بین به مقصود نرسیدند چرا که پس از افشای قتل های زنجیره ای این مقام معظم رهبری بود که دستور به بررسی موضوع و دستگیری و مجازات افراد بدون در نظر گرفتن مرتبه و مقام آنان را داد و اگر دستور اکید ایشان نبود شاید هنوز مقصران این قضیه معین و معرفی نشده بودند لیکن در بررسی پرونده سعید امامی میتوان تقریبا مشخص نمود او چه کسی را مافوق خویش میدانسته است.
شماره ای از روزنامه سلام که آغاز گر غائله کوی دانشگاه تهران شد
سعید امامی یا سعید اسلامی که با نام حقیقی دانیال قوامی در سال 1336 در شیراز به دنیا آمده و با مدرک مهندسی مکانیک از امریکا در بدو پیروزی انقلاب اسلامی به استخدام وزارت اطلاعات در امد. مسئول مستقیم استخدام او سعید حجاریان از تئوریسین های اصلاحات بود و هم او بود که اولین زمزمه های قتل هایی موسوم به زنجیره ای را سر داد و طبیعی است که سعید امامی ، حجاریان را بعنوان بانی و باعث ورودش به یکی از مهمترین وزارتخانه های ایران اسلامی بشناسد هر چند بعدها حجاریان از خاطرات خود در رابطه با مسئولیت گزینش سعید امامی اینگونه یاد میکند که در برگه مربوطه ذکر نموده روابط وزارت با سعید امامی باید یک طرفه باشد و او فقط مجری باشد و قادر به صدور دستور نگردد ( که ادعایی صرف و بدون دلیل و سند بوده است ) پس اطاعت از دستور مافوق سابق و دوست فعلی برای امامی نوعی جبران الطاف حجاریان میتوانست باشد هرچند سیر تکمیلی پرونده در مراحل اولیه با توجه به اینکه بموجب اسناد منتشره ، با اجبار و زور و شکنجه بازجویان همراه بوده و متهمین مجبور بودند فقط به مواردی اقرار کنند که خواسته بازجویان بود نه روایت حقیقی ماجرا و سعید امامی هم در همین مراحل گویا با خوردن داروی نظافت به عمر خود در زندان اوین خاتمه داد ! و دیگر عمرش برای بازگویی حقیقت کفاف نداد. و اینگونه شد که جناح حاکم آن روزگار با استفاده از روزنامه های کثیر الانتشار زیر مجموعه خویش هوچی گری نموده و مانع از رسیدن به حقیقت در این میان شدند و برخی دیگر هم با نوشتن کتاب هایی که در همان دوران مجوز انتشار یافت این قتل ها را به زبان بی زبانی منتسب به نظام نمودند که از این میان میتوان به اکبر گنجی با چند کتاب از قبیل تاریکخانه اشباح (در این کتاب یکی از کاندیداهای فعلی با عنوان عالیجناب سرخپوش معرفی شد) و علیرضا نوری زاد با کتاب سراسر کذب سونای زعفرانیه ( که ظاهرا از زبان معشوقه سعید امامی توسط فردی بنام علیرضا نوری زاد نوشته شد )اشاره کرد.
در اوایل سال 1388 به هنگامیکه زمزمه هایی مبنی بر نامنویسی کروبی و موسوی در رابطه با کاندیداتوری ریاست جمهوری به گوش میرسید تقریبا اولین متینگ انتخاباتی موسوی در جنوب تهران توسط یکی از متهمین آن پرونده بنام الف خ در نازی آباد تهران تشکیل شد که در عین حال از آن متینگ بعنوان بزرگترین تشکل تیلیغات انتخاباتی در جنوب تهران یاد میشود و نقش آقای الف خ در ایجاد این متینگ بر کسی پوشیده نیست و جالب اینجاست این تشکل بزرگ برای تبلیغات ریاست جمهوری فردی ایجاد شد که به شدت بر روی قانون گرایی و جلوگیری از اقدامات خودسرانه مانور میداد در حالیکه خود از همکاری افرادی سود میبرد که نماد خودسری در طول نظام مقدس جمهوری اسلامی بودند.
این روزها یکبار دیگر زمزمه انتخاباتی دیگر به گوش میرسد و عده ای خود را آماده میکنند تا در رقابتی خود را به مسند ریاست جمهوری برسانند و در این میان شعارهایی هم داده خواهد شد. در این میان وظیفه ما به عنوان رای دهندگان اصلی و افرادی که قرار است در یک انتخابات پرشور فردی اصلح را برای تصدی پست ریاست جمهوری برای 4 سال انتخاب کنیم دقت در گذشته و حال افراد و بخصوص اطرافیان و کسانی که در این تبلیغات ، کاندیداها را همراهی میکنند خواهد بود چرا که ممکن است فردی بهترین شعارها و ادعاها را داشته باشد اما اگر از یک کادر و مشاور ناسالم سود جوید یقینا قادر به عمل به شعارهای خویش نخواهد بود پس قبل از اینکه کاندیدای مربوطه را بشناسیم باید ببینیم چه کسانی از آن کاندیدا حمایت میکنند و چه افرادی در این راه او را یاری مینمایند تا مبادا
پس از 4 سال نسبت به انتخاب خود احساس پشیمانی کنیم چرا که این انتخاب سرنوشت چند سال آینده ایران عزیزمان را رقم خواهد زد و کوچکترین اشتباهی شاید غیر قابل جبران باشد.
مهمتر اینکه قرار است با انتخاب فردی به عنوان رئیس جمهور راهگشایی میهن عزیزمان برای رسیدن به اهداف متعالی را برای چهار سال به او خواهیم سپرد و هرگونه اشتباه در این انتخاب باعث میشود مسیری که توسط ایشان و دولتش ایجاد میگردد به مقصدی به جز خیر و صلاح باشد و بدیهی است بازگشت به عقب برای اصلاح مسیر نه تنها سهل نخواهد بود بلکه در بسیاری مواقع غیر ممکن است.