نام : نمک و نمکدان!
پروژه : سینمایی
مکان خارجی – روز – خیابان
جمعیت زیادی در حال حرکت به سوی یک مقصد مشترک هستند. از تصاویر و پلاکاردهایی که در دست دارند معلوم است که د ر حال تظاهرات هستند بر روی پلاکاردها جملاتی در باب تکریم روز 22 بهمن به چشم میخورد جمعیت در حین راهپیمیی شعارهایی بر علیه امریکا و در حمایت از رهبر خویش سر میدهند و سکانس با به آتش کشیده شدن پرچم آمریکا به پایان میرسد.
مکان داخلی – شب – سالن مراسم اختتامیه جشنواره فیلم فجر
مراسم اختتامیه واپسین فیلم فجر در حال جریان است . این مراسم دقیقا در عصر روز 22 بهمن که ملت ایران یکصدا فریاد مرگ بر امریکا سر داده و انزجار خود را از هرگونه دخالت خارجی در جهت ساقط نمودن نظام مقدس بیان داشته اند ، برگزار میگردد.
دوربین به میان جمعیت میرود. اکثر حاضران در سالن ظاهرا باید از قشر سینمایی باشند اما آنچه مشهود است اینکه اکثر افراد هیچ نسبتی با سینما ندارند وبا اهل و عیال به این مراسم آمده و حتی میتوان در میان آنها کودکانی را یافت که بی خیال از آنچه در جریان است در حال بازی و یا اخذ امضا از سوپر استارهای ! سینما هستند و انچه عجیب است اینکه معلوم نیست این افراد چگونه توانسته اند کارت ورود به سالن را اخذ نمایند.گویا قرار است به پاس پیروزی مبارزات مردمی در این جشنواره سیمرغ انقلاب را به مدعیان سینمای انقلابی ، اسلامی اعطا نمایند.
نوبت به اعلام کاندیداهای بهترین بازیگر زن میرسد و جمعیت حاضر در سالن منتظر هستند تا ببینند چه کسی برنده سیمرغ این رشته میشود. بخشی که خانم پگاه آهنگرانی یکی از کاندیداهای سودای سیمرغ است. با یک دیزالو به گذشته میرویم سال 88 از راه میرسد و در میان معترضین به نتایج انتخابات که قصد سرنگونی نظام را در سر می پروراندند چهره ای آشنا دیده میشود و با چهره نمایش داده شده از خانم آهنگرانی که در سالن مراسم اختتامیه دیده میشود همخوانی دارد. با کمی تفکر در می یابیم که خانم آهنگرانی حتی در آن سال مدتی را به همین اتهام در زندان سپری نموده و حتی برای شبکه بی بی سی ( که نقش آن در به آشوب کشیده شدن شهرهای ایران اسلامی غیر قابل کتمان میباشد) فیلمی از این اغتشاشات ساخته است. در میان بهت حاضران از خانم آهنگرانی به عنوان برنده سیمرغ بهترین بازیگر زن یاد شده و او برای دریافت سیمرغ به روی سن میرود. جالب است که مهمترین جایزه سینمایی یک جشنواره انقلابی به فردی اعطا میشود که نقش پر رنگی در جهت مقابله با آن داشته . خانم آهنگرانی به روی سن رفته و جایزه خود را اخذ میکند و با خنده ای که گویای رضایت او از این اتفاق است بدون کوچکترین صحبتی به جای خود باز میگردد. خنده ای که شاید دل خیلی از دلسوزان انقلاب را به درد می آورد. این سکانس هنوز به پایان نرسیده است و اتفاقات عجیب دیگری هم در راه است.
یکی از کارگردانان مشهور این سینما که به لطف بودجه های میلیونی بیت المال با ساختن فیلم های مختلف اکنون چنان مشهور شده است که کمتر کسی در عالم هنر بومی یافت میشود که او را نشناسد در حال سخنرانی برای حاضرین در سالن است و از طبع حیوان دوستی خویش سخن میگوید و جالب است که این کارگردان هم ( ع – د ) در قسمتی از سخنان خویش بیان میکند :
من با این سیمرغ جدید که پرندهای آسمانی بوده و حالا او را به زمین کشیدهاند و روی این پایه زنجیرش کردهاند، احساس غریبی میکنم. آرزو دارم که این سیمرغ دوباره بتواند پرواز کند و به آسمان سبز هورقلیا بازگردد.
جالب اینجاست که این کارگردان سبز را رنگ آزادی میداند و در حالیکه همگان به آبی بودن آسمان اقرار مینماییم ایشان سبز ( رنگ منتسب به جریان فتنه ) را به آسمان منصوب میکند.
شاید شما خواننده گرامی این دو رخداد در یک مراسم را اتفاقی غیر عمدی قلمداد نمایید اما این سکانس هنوز ادامه دارد قرار است تا به بهانه برگزاری یک جشنواره انقلابی هر چه در توان دارند به آن انقلاب تاخت و تاز کنند .
حال که بازیگر زن منتخب جشنواره یک سبزی بلفطره بوده است شاید بازیگر مرد منتخب نیز حرفی برای گفتن داشته باشد و اینگونه است که آقای ح - ف که برنده این عنوان شده رو به تماشاگران برای آنها آرزوی همیشه سبز بودن میکند .
اوج این شعبده بازی به هنگامی است که کارگردان مشهور دیگری ( م – ف ) بیانیه هیئت داوران این جشنواره را قرائت میکند و در حالیکه ظاهرا قرار است از طریق این بیانیه از مسئولین نظام تشکر کنند چرا که با این همه تحریم و سختی بودجه این سینما را روز به روز بیشتر کرده اند تا خانواده سینمایی ایران در رفاه و آسایش قرار بگیرد اما سخنان بیشتر جنبه انتقاد و تذکر دارند تا تشکر و سپاس. در بیانیه از بی اعتمادی اهالی سینما به نظام و مسئولین یاد میشود و عدم استقبال عموم از این سینما را به گردن نظام می اندازند در حالیکه این ملت از قرنها پیش اهل هنر و فرهنگ بوده و هرگاه اثری در خور توجه و هنری که با فرهنگ ایران اسلامی در تضاد نبوده است را بر پرده سینما دیده اند استقبالی غیر قابل توصیف از آن نموده اند و باید اشکال را در میان خود سینماگرانی جستجو کرد که هنوز فکر میکنند میتوان با فیلم های آبکی و بقولی فیلمفارسی مردم را به سینما بکشاند.
و اینگونه است که می آیند و نمک میخورند و در آخر هم نمکدان را در جیب گذارده و با خود میبرند