این روزها هر وقت که دلت می گیرد دیدن یک فیلم از سینمای ارزشمدار روحیه ات را خوب میکند، فیلمی مثل آژانس شیشه ای یا مردی شبیه باران. فیلم هایی که شخصیت هایشان آدم هایی هستند که جنگ برایشان هنوز تمام نشده و یک جهاد دیگر( هوای نفس ) هنوز باقی مانده است. اما ما را چه شده است که سینماگران ارزشی ما سقوط به مادیات را ترجیح داده و وظیفه دینی و اجتماعی خود را فراموش کرده اند!؟ میدانی کارگردان فیلم مردی شبیه باران چه کسی هست؟ جناب سعید سهیلی ! همان که این روزها یکبار دیگر نامش بر سر زبانها افتاده بخاطر یک فیلم دیگرش گشت ارشاد. علت این سقوط سهیلی ها چیست و چرا اینگونه به ارزشهایی که معروفیت خویش را وامدار آن هستند نه تنها فراموش کرده اند بلکه به آن پشت کرده اند. یکبار سعید سهیلی را مرور میکنیم. او که متولد 1337 تربت حیدریه است چندی ریاست سازمان تبلیغات اسلامی مشهد را عهده دار بوده و با دو فیلم مردی شبیه باران و مردی از جنس بلور خود را به عنوان یک سینما گر ارزشی معرفی نمود و برای اولین فیلمش (مردی شبیه باران) جایزه بهترین کارگردانی پانزدهمین دوره فیلم فجر را کسب کرد. هر دو فیلم اول سهیلی در مورد مردان جنگ بود که هنوز هم خود را درگیر جهاد میدانستند اما همین سعید سهیلی در چند سال اخیر نویسنده و کارگردان فیلم هایی بوده که نه تنها ارزشها را به تمسخر گرفته بلکه مستقیما مورد هدف قرار داده است.پس از چهار انگشتی فیلم چارچنگولی را کارگردانی میکند. داستان دو برادرانی دوقلو که یکی بسیجی و دیگری مطرب و رقاص و خواننده است و بخاطر وضعیت ظاهری ( به هم چسبیدگی ) مجبورند یکدیگر را تحمل کنند. داستانی به ظاهر زیبا ولی در باطن نمایش تفاوتهای این دو و فرهنگ هایشان و جالب است که هرآنچه خوش رنگ و امروزی است متعلق به برادر مطرب است و گوشه گیری و افسردگی آنهم به بدترین نحو تعلق به برادر بسیجی دارد و جالبتر حضور برادر بسیجی با این ترفند در مجالس لهو و لعب است. از چار چنگولی که بگذریم به " ازدواج در وقت اضافه "میرسیم فیلمی که داستان آن در مورد یک مادر بزرگ پولدار و نوه بیعار و بیکارش است. نوه ای که بارها قصد کشتن مادر بزرگ را دارد و در این بین از همکاری دوستش سود میبرد. بازهم ظاهر داستان زیبا و تماشاگر پسند است اما در همین ظاهر زیبا مواردی نهفته که شدیدا افراد ارزشی و متدین را به فکر وا میدارد. دو جوان فیلم به عنوان نسل آنده ساز هر دو معتاد و بیکار هستند. هیچ یک فرائض دینی را به جا نمی آورند و اصولا قبله را نمی شناسند و جالب اینکه مادر بزرگ 5 شرط تعیین میکند تا برایشان به خواستگاری برود و مهمترین شروط یکی نماز خواندن و دیگری یادگیری یک ساز و آموزش مطربی میباشد! قرار دادن این دو مقوله در کنار هم ( نماز و مطربی ) چه پیامی در بطن خود دارد!؟ بگذریم از اینکه فیلم پر از صحنه های ناشایست و به زبانی مستهجن است. به آخرین اثر این کارگردان که می رسیم متوجه میشویم ساخته های وی تقریبا با نقشه بوده و مرحله به مرحله قصد داشته تا این نقشه را عملی کند. فیلم " گشت ارشاد" او (که این روز ها زمزمه اکران نوروزی اش میرود) داستان چند جوان جنوب شهری است که با پوشیدن لباس بسیج! سوار بر اتومبیلی با جعل عنوان گشت ارشاد از مردم اخاذی میکنند و در عین حال از افراد متدین و مسجدی هستند که در عزای سالار شهیدان هم شرکت میکنند. توجه کنید به دو فیلم ما قبل گشت ارشاد که چگونه با ارزشهای نظام به روشهای منطقی شوخی کرده تا در فیلم آخر همه این ارزشها را به سخره بگیرد. لباس بسیج مجوزی میشود برای اخاذی، افراد خلافکار اهل هئیت و روضه هستند و .... که پیامهای غیر مستقیم آخرین ساخته سهیلی است. براستی چه شد که سعید سهیلی مردی شبیه باران به سعید سهیلی گشت ارشاد تبدیل شد!؟ . لازم به ذکر است انصار حزب الله در فراخوانی تمامی نیروهای ارزشی را به حضور اعتراض آمیزی در مقابل وزارت ارشاد به جهت جلوگیری از اکران این فیلم و یک فیلم دیگر دعوت نموده است. میراب عطش 26 اسفند 1390