سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میراب نوشت
 
20 گیگابایت هاست رایگان با قول امکانات همراه با دامنه رایگان و سی پنل و کلی چیزای دیگه مخصوص شما

محل درج آگهی و تبلیغات
 
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91/1/16 توسط میراب عطش

در مراسم خواستگاری انگار آنچه اهمیت نداشت نظر آن دو جوانی بود که شاید قرار بود سالها در کنار یکدیگر زندگی کنند. اقوام دو طرف گویی که جنگی در حال وقوع است دائم در حال تک و پاتک بودند و با هر یورش طرف مقابل با چند ایما و اشاره به یاران خودی مهیای یک ضد حمله میشدند.

آقا پسر باید خونه تو بهترین نقطه شهر داشته باشه! اینرا عمه عروس آینده گفت و عمویش ادامه داد : و فراموش نکنین متراژ های کمتر از 150 متر اصلا بدرد زندگی نمی خورن و پدر بزرگ داماد احتمالی آینده انگار که عقده گشایی نموده باشد با رگهای گردن برافروخته و چشمانی از حدقه در آمده جواب داد: نوه من قراره بعد از ازدواج سالها توی کارخونه یکی از اقوام که در زاهدان هست کار کنه ، شاید اونجا یه اتاقی چیزی پیدا بشه واسه سکونت و پسر به میان حرفهای پدر بزرگ پرید و گفت : بابا بزرگ من که اینجا یه کار خوب دارم و اینبار پدر او ادامه داد : کامران جان رو حرف بابابزرگ نباید حرف بزنی و چشم غره ای کلامش را به آخر رساند.

با این سخنان بود که آن دو جوان هر لحظه کشتی پر تلاطم خواستگاری را به گل نشسته تر میدیدند... این روزها در جلسات خواستگاری دیدن و شنیدن اینگونه مباحث دور از دسترس نیست و به قولی هر یک از طرفین قصد دارند گربه را دم حجله که نه بلکه از همان لحظه ابتدایی بکشند. خانه آنچنانی، ماشین خارجی آخرین مدل، مهریه هایی کهکشانی که حتی بعضی مواقع از تعداد ستاره های آسمان هم بیشتر میشود، مراسمی در یکی از بهترین هتل ها ، جهیزیه هایی که هر یک به تنهایی ثمره یک عمر تلاش خانواده ای میباشد. و این تازه آغاز ماجراست چرا که بعد از شروع این زندگی است که چکها یکی بعد از دیگری از راه می رسند و نه تنها عروس و داماد بلکه هر دو خانواده نیز گرفتار یک بدهی چند ده میلیونی میشوند و در برخی مواقع به اجبار همان لوازم را زیر قیمت بفروش میرسانند تا از عهده پرداخت بدهی ها بر آیند و سرکوفت ها و زخم زبان ها آغاز میشود و البته این ها در صورتی است که این وصلت به قول معروف سر بگیرد اما یک سوی دیگر ماجرا هم سر خوردن جوانان و پناه بردنشان به مأمن های کاذب است و بطور مثال پسر از بهانه های خانواده های دخترانی که به خواستگاریشان رفته به تنگ می آید و عطای ازدواج را به لقائش می بخشد و حتی اگر پای رفیق ناباب به ماجرا باز نشود و دچار اعتیاد نگردد گرفتار نوعی روان پریشی و افسردگی میشود و دختر هم که خانواده اش انتظار می کشند شاید شاهزاده ای قصد ازدواج کند از بهانه جویی های اقوام به ستوه آمده و گرفتار انواع و اقسام قرصها میشود و شادابی خود را از کف میدهد.

براستی چند در صد والدین امروز که در زندگی از رفاه نسبی برخوردارند در زمان ازدواج دارای خانه و ماشین و ... بوده اند!؟ مگر نه این است که دست دردست یکدیگر داده و زندگی مشترکشان را قدم به قدم ساخته و زیبا نموده اند!؟ بزرگترین معضل جوانان امروز نداشتن اتکاء به خویشتن میباشد که آنهم به علت القائات خانواده در مورد بی عرضه گیشان است. والدین با سرکوب های بی مورد و به رخ کشیدن برخی از افراد به ظاهر موفق فامیل نقش مهمی در گم کردن راه جوانان دارند و نه تنها هیچ کمک مثبتی در جهت برداشتن موانع از مقابلشان نمی کنند بلکه با ایراد گیری و روشهای بی نتیجه نصیحت مابانه جوانان را یک قدم به سراشیبی سوق میدهند.



.: Weblog Themes By Rokh Nama :.


تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : lمیراب عطش