سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میراب نوشت
 
20 گیگابایت هاست رایگان با قول امکانات همراه با دامنه رایگان و سی پنل و کلی چیزای دیگه مخصوص شما

محل درج آگهی و تبلیغات
 
نوشته شده در تاریخ شنبه 91/1/12 توسط میراب عطش

پس از یکسال که از اکران فیلم اخراجیها 3 میگذشت به یمن لطف مدیریت شبکه 3 سیما در واپسین ساعات سال 1390 یکبار دیگر در سطح وسیع از سوی این شبکه پخش شدو فرصتی ایجاد شد که بنده آنرا با کمی دقت تماشا کنم . اقرار میکنم به شخصه هیچ یک از این سه گانه را اثری تاثیر گذار و مانا ندیدم هرچند که در برخی موارد قابل بررسی و نقدهای فراوان بودند اما منظور از نگارش این مطلب بیشتر اشاره به آحرین قسمت از این سه گانه میباشد ، فیلمی که در آن با تکرار دیالوگهایی سعی در معرفی اخراجیها به عنوان به معراج رسیدها دارد و با مانورهای بسیار حول محور اخراجیهای معراجی قصد کارگردان ترسیم چهره ای آسمانی از پرسوناژهای اخراجی دارد.

براستی آیا اینگونه است !؟ و کارگردان در بیان این ایده در فیلم موفقیتی حاصل نموده!؟. باهم یکبار دیگر داستان قسمت آخر اخراجیها را مرور میکنیم. بیست سال از قبول قطع نامه سپری شده و ایران شاهد یک انتخابات مهم در بعد ریاست جمهوری است. دو چهره بازمانده از جنگ که در قسمت های قبل هم حضور داشته اند ( حاجی گرینف و سید) دو تن از این کاندیداها هستند و نفر سوم هم فردی است که در قسمت های قبلی نبوده است.

به جز این پرسوناژها که گویا بار اصلی داستان به عهده اینان است پرسوناژ های فراوان دیگری هم در پیشبرد ریتم فیلم ، کارگردان را یاری میکنند که اکثر اینها را در دو فیلم قبلی هم دیده ایم. چند تن از اخراجیها که ظاهرا بموجب ادعاهای مکرر مجری برنامه تلویزیونی ( علی دهکردی) و سید، به معراج رسیده اند! اما آنچه در فیلم عیان است گرفتاری این بازماندگان در مشغله های دنیوی میباشد و حتی گاهی متوجه فساد اخلاقی و رفتاری اینان میشویم . یکی در حال ترک مکرر اعتیاد و بازپروری میباشد، دیگری عشق فیلم ماهواره ، کفتر بازی و سوسانو مجنونش کرده، آن یکی هم که در فیلم بسیار نام او را در اسوه بودن میشنویم به عنوان جاسوس کاندیداها عمل نموده و بطور مثال زمانی که عکسی از گرینوف را (که دروغگویی حاجی گرینف را در مورد عبور از میدان مین فاش میکند) به کاندیدای دیگر با بازی رضا رویگری میرساند اینبار آلبوم خانوادگی او را دزدیده تا به کاندیدای دیگر برساند! و به قولی از این دو دوزه بازی به آب و نانی! برسد و عجیب این که برنامه های تلویزیونی که در مورد انتخابات پخش میشوند بیشتر از کاندیداها به دنبال اخراجی ها هستند تا از اینان خبر و گزارش تهیه نمایند.

در طول فیلم هم هیچ حرکتی مثبت و قابل عرض از این اخراجیها شاهد نیستیم درحالیکه بارها از محاسن معنوی اینان سخن به میان می آید اما عملا تماشاگر جز لودگی و زرنگی و نان به نرخ روز خوردن چیزی از آنان مشاهده نمی کند.فیلم در رابطه با کاندیداها هم به گونه ای عمل نموده که چهره ها یا سفید هستند یا سیاه و حد وسطی وجود ندارد.

شخصیت سازی کاندیداها هم دارای اشکال فراوان است چرا که با مشاهده آنها ،بیننده اینگونه برداشت میکند که هر فردی میتواند برای ریاست جمهوری مشروط به داشتن امکانات مادی کاندید شود چرا که در اطلاعاتی که در طول فیلم ازهر سه کاندید به تماشاگر داده میشود هیچ ردی از فعالیت های سیاسی آنهم در رده های بالای حکومتی وجود ندارد در حالیکه بر خلاف مدعای فیلم ، از شروط این است که رئیس جمهور باید رجل سیاسی بوده باشد اما ما کاندیداهایی را میبینیم که خواندن فلان آهنگ برایش از مسایل سیاسی مهمتر است و حتی در مورد مثبت ترین چهره فیلم هم اهمیت احوال رفیق فرمانده اش مهمتر از سرنوشت کشورش است چرا که به هنگام جلسه سخنرانی و تشریح اهداف با اطلاع از وخامت حال آن رفیق جلسه را به این بهانه ترک مینماید و این نشانگر حضور یک پرسوناژ احساسی است که به سرعت تحت تاثیر آن موضوع قرار میگیرد.

فیلم در مورد روایت مستندات قسمتهای قبلی هم دچار تناقض میگردد. بطور مثال فرماندهی که در فیلم دچار حمله تنفسی ناشی از استنشاق گازهای شیمیایی میگردد در سکانسی به دخترخوانده اش که تا آن لحظه خود را دختر واقعی فرمانده میدانست اقرار میکند آن دختر زمانی که کودکی بیش نبوده از حمله شیمیایی صدام به لطف سربازی که ماسک خود را به او هدیه داده ،جان سالم به در میبرد و در حالیکه انتظار میکشیم خود را به عنوان ناجی دخترک معرفی کند از پرسوناژ بیژن مرتضوی ( با بازی امین حیایی ) نام میبرد اما عجیب است که ناجی که هوای آلوده را استنشاق کرده سالم است اما فرمانده به جای او جانباز شیمیایی شده است!.فیلم به شدت شعار زده شده و به بدترین نوع طرفین و طرفدارانشان یکدیگر را مورد تهمت و افترا قرار میدهند و به حدی الفاظ زشت در فیلم یافت میشود که در بهترین حالت شاید جالبتر بود آنرا برای تماشاگران زیر 12 سال ممنوع کنند.

داستان که بارها سعی در معرفی بازماندگان جنگ را دارد در بطن فیلم آنان را به چند دسته تقسیم میکند، جانبازانی که در یک مرکز درمانی نگهداری میشوند و برخی از آنها دائم گله و شکایت دارند، عده ای به جان یکدیگر افتاده و همواره دیگری را مورد تهمت و افترا قرار میدهند، تعدادی یک زندگی جاهل گونه را انتخاب کرده اند و قسمتی نان به نرخ روز هستند و هرکه بیشتر پول بدهد همراهش میشوند و چند نفر معدود که هوای رفاقت برایشان از هرچیزی اهمیتش بیشتر است. براستی اینگونه است!؟ آیا این فیلم و تمامی شخصیت هایش یک ظلم آشکار در حق این مظلومان دوران نیست!؟ هنوز هم پرسوناژ آن جانباز مشهدی فیلم آژانس شیشه ای دوست داشتنی است هنوز هم آن دیالوگش را باید با آب طلا نوشت آنجا که در قبال سوال یکی از شاهدین که می پرسد : شما بستون نیست .... جواب میدهد : قبل از جنگ من سر زمینم کار میکردم با تراکتورم بعد از جنگ سر زمینم کار میکردم بی تراکتورم. فیلم اخراجیها هر چه که بود هیچ اثر قابل تحسین و اثر گذاری در ژانر دفاع مقدس نبوده است و اگر کمی تامل کنیم و با دقت فیلم را یکبار دیگر مشاهده کنیم بر خلاف مدعای فیلم، متاسفانه از معراجیها ، اخراجیها ساخته است.

صحنه ای از مراسم جشن اکران و فرش قرمز اخراجیها 3 (( اینگونه حافظ ارزشها هستیم !؟))

و این وارونه جلوه دادن واقعیات هر ضرری هم که برای ارزشها داشته باشد برای تهیه کننده اش ( که در قسمت سوم اتفاقا کارگردان و نویسنده و تهیه کننده فردی نبود جز جناب دهنمکی ) نان و آب! فراوان داشت و ثروتی را برایش به ارمغان آورد که شاید چند نسل پس از او هم از آن سود برند.

صحنه ای از مراسم جشن اکران و فرش قرمز اخراجیها 3 (( اینگونه حافظ ارزشها هستیم !؟))

بقیه تضاویر جشن فرش قرمز فیلم اخراجیها 3 در ادامه مطلب



 

 

 

 



.: Weblog Themes By Rokh Nama :.


تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : lمیراب عطش