علاقهمندي ها
+
دفتر شعرم را بخوان!
چند بار!
کمي ظريف تر نگاه کن!
نام تو!
بايد!
هزار بار تکرار شده باشد!
دست کم
نام فصلي از شعر هايم
يا يک مثنوي بلند در وصف تو!
يا يک دوبيتي!
نميدانم!
بايد يک جايي باشد
حداقل گوشه کناري ب اختصار!
نيست؟!
خاطره اي، اشاره اي؟!
رازي ک فقط منو تو بدانيم!
بايد باشد!
نيست؟!
نيست ديگر!!!! نيست!
ديگر نگرد!
ف. ب
ادامه در کامنت
هما بانو
04/2/3
خانم مهندس
ديگر نگرد!
شايد، ياد داشتي براي تو نوشته باشم!
حتما لابه لاي ديوان حافظ جا مانده!
سراغش را از مادرم بگير!
بگو ک محال است، چيزي براي تو جا نگذاشته باشم.
اما او اصلا نام تو را هم نشنيده است!
مطمعن باش ياد داشتي هم در کار نيست!
از تو فقط يک جا ياد ميکنم!
در قيامت، به عنوان بزرگترين اشتباه من! ف. ب
يک فنجان آرامش
786سلام،مثل هميشه زيبا و خوش بيان:)@};-
خانم مهندس
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} ممنونم، محبت داريد، حال دل همه خوب باشه :) @};-
خانم مهندس
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} نشد ک بشه :) انشالله مسابقات بعدي :D@};-
+
نه جانم!
بگذار خوب روشنت کنم
طُ مخاطب شعر هايم نيستي!
طُ فقط بهانه سرودني!
و خوب ميداني ک آدمي زنده است به بهانه هاي کوچک...
ف ب
هما بانو
04/2/3
{a h=puke}يک فنجان آرامش{/a} سلام، مينيمال مي خونم بيشتر يه سبک آزاد و رها و کوتاه ک در قيد بند قافيه و وزن و سبک يا موضوع خاص نيست، شاعر خاصي رو هم دنبال نميکنم ک بگم حتما پي رو آون بنويسم، خيلي وقت ها اصلا شعري نميخونم، دروغ چرا :)
+
*عطري* مي شوي در کوهستاني ناپيدا…
کارم *مرمت* آثار باستاني است
کتيبه دلت را مرمت مي کنم
و الفباي ناخواناي روانت را
که به حروفي ناشناخته نوشته اند،
باز مي خوانم..

دبيرستان انصاري
04/1/25
کارم کشيدن جاده است، ساختن راه. از روزمرّگي هايت به *ملکوت* راه مي کشم.
خياطم، برايت پيراهن مي دوزم، پيراهني که اگر آن را بپوشي، *عاشق *مي شوي، تنت در باد مي وزد و جانت در جنّت مي دود.
فوگرم تار و پود عشق را رفو مي کنم، پارگي هاي لباس بخت را کوک مي زنم. وصله مي کنم *دل* را به آسمان و پينه مي کنم سرِ زانوي خستگي ها را.
پرستارم روي جراحت جانت *مرهم* مي گذارم، مرهمي از کلمات درست مي کنم، ضمادي از *خرسندي و خوش وقتي*. و اگر بخواهي بريدگي هاي روحت را بخيه مي زنم، سوزني دارم بي درد و نخي نازک که جذب مي شود در سلول هاي ظريفِ تازه رُسته ات. زخمت جوش مي خورد.
+
گر بگويم با خيالت تا کجاها رفته ام
مردمان اين زمانه سنگسارم مي کنند...
2-لبخند عشق
04/1/16
+
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
*«وَلَا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ، إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا»*
«(اي پيامبر) حرفهاي بيجاي دشمنان غصهدارَت نکند؛ چون عزت و آبرو يکسره دست خداست.»
سورهي مبارکهي يونس/آيه شصت و پنج
.
.
بخط م. سعيدي
2-اشراق
04/1/11
+
چقدر گاهي دلم براي روزهاي خوش پارسي و دوستانم تنگ ميشه
يادت بخير
2-اشراق
04/1/11
786.سلام.چقدر دلم براي مادر هما.نهانخانه جان کفش هاي مکاشفه.در انتظار آفتاب تنننننننننننننگ شده..............و هفت آسمان.دختردوست داشتني و.....
+
+
گاهي دلت ميخواهد
به اندازه ي تمام دنيا
از غوغاي *واژهـ ها* به سُـکوت عليه السلام پناه ببري
و گاه ميخواهي بلندترين واژه هـايَت را
بر سر دنيا *فريـاد* بزني
و دست آخر
هروله کنان ميان سکــوت و فريــاد
با خود زمزمه کني:
*«وَ تِلکَ الاَيّامُ نُداوِلُها بَينَ النّاس»*
.
.
آفتابــ
2-اشراق
04/1/11

+
نمـي دانم *شــب ها*
من *شاعــر* مي شــوم
و تــو را *غــزل بــاران* مي کنــم
يا تــو *بهانـــه* مي شوي
و من
غزل غزل *مي بـــارم*!

2-اشراق
04/1/11

20 فرد دیگر
102 فرد دیگر
+
برتولت برشت در کتاب زندگي گاليله ميگه* " کساني که نانشان آمادست نميخواهند بدانند که نان چگونه پخت ميشود آنها ترجيح ميدهند شکرگزار خداوند باشند تا نانوا" *
طاووس زيباترين
04/1/5
به نظرم برتولت کاملا درست ميگه ما نون رو ميخوريم و کاري نداريم که چطوري درست ميشه فقط خدا رو شاکريم و هميشه هم نون داريم! بنابراين اگه ما زندگي خودمون رو با اين فرمول تو جدول تناسب بذاريم ميشه خدا رو به خاطر چيزايي که دوست داريم داشته باشيم اما نداريم هم شکر کنيم! طوري که انگار اونا رو تو مشتمون داريم تا خداي بزرگ واسمون فراهمشون کنه.
+
ديگران در تب و تاب شبِ عيدند ولي..
مثل يک سالِ گذشته .........
سايه سادات ツ
04/1/5
+
سلام
رمضان مبارک
*قاصدك*
04/1/3
+
بعضي آدمها انگار چوب خشک اندتا عصباني مي شوند، آتش ميگيرند،
و همه جا را با دود آلود ميکنند،
همه جا را تيره و تار ميکنند،
اشک آدم را جاري مي کنند.
ولي بعضيها مثل عودند وقتي يک حرف ميزني که ناراحت ميشوند و آتش ميگيرند،
بوي جوانمردي و انصاف ميدهند،
و هرگز نامردي نميکنند.
امام علي ع
"خشم همنشين بسيار بدي است، عيب ها را آشکار، بدي ها را نزديک و خوبي ها را دور مي کند."
غررالحکم، ح6893
مهرباني #
03/12/27
+
همايش پارسي بلاگ طي سالهاي دور از تحريم @};- :) @};- کسي از اشخاص داخل عکس اينجا هست ؟ :)





انديشه نگار
03/12/26
من و عکس گذاشتن يهويي :D زمان برگزاري همايش من وبلاگ داشتم اما بيشتر توي پرشين بلاگ فعال بودم و سالها خبر از تالار گفتگوي پارسي بلاگ نداشتم :)
{a h=setarehab}ترخون بانو{/a} همچنين شما هم سالم باشيد @};- اينها همان قديمي هايي هستند که اکنون اينجا نيستند ، بنظرم بيشتر اهل تهران باشند و مناطق نزديک به تهران و احتمالا بيشترشان زياد هم اينجا ادامه ندادند .
+
يک بار است زندگاني. يک بار. همان يک بار که نسيم صبح را به سينه فرو مي دهيم، همان يک بار که عطش خود را با قدحي آب خنک فرو مي نشانيم، همان يک بار که سوار بر اسب در دشت تاخت مي کنيم، *يک بار.. يک بار و نه بيشتر...*
اودسان
03/12/24
بعد از آن ديگر تمام عمر را ما دنبال همان چيزها مي دويم، بعد از آن ديگر تمام مدت را به دنبال همان طعم اولينِ زندگاني هستيم. در پي لذت اول. سيب را به دندان مي کشيم تا طعم بار اول را در آن بيابيم،آب را سر مي کشيم تا لذت رفع عطش بار اول را پيدا کنيم. در آب غوطه مي زنيم تا به شوق بار اول برسيم و نسيم را مي بلعيم تا نشاني از آن اولين نسيم بيابيم. زندگاني يک بار است، در هر فصل...