پيام
+
دواي درد را در کوچه هاي شهر ميجويم
نميدانم چه را گم کرده ام اينگونه مجنونم
همه سهمم از اين دنيا شده کنج اتاقي کهنه و فرتوت
غمي در سينه بودم سخت و بس خارا
طبيبم بي مروت خنجري زد قلب را جاي مداوا
*مرا* از من گرفت و درد من افزود
کنون رفت است و هيچش نيست
کنون تنهايي و دردم فزون گرديد و *من* هم در کنارم نيست

*مرگ بر آمريکا*
99/7/5

*يك دنيا كتاب*
منهم در کنارم نيست :(
خاکریز
متهم کجاس ؟ :)
شبهاي روشن
همه سهمم از اين دنيا شده کنج اتاقي کهنه و فرتوت
ميراب عطش
از تمامي بزرگواران سپاسگزارم .. خاکريز گرامي متهم کجا بود ؟ فيداي بنده اصلا متهم نداره و گاها از سر دل سيري شايدم گرسنگي چيزي خط خطي ميکنيم .. ديگه متهمش کجاس من نميدانم .. دي
پيام رهايي
سماور مهموني هاي بزرگ است اين نه براي يک نفر...شايد نفرش فرق ميکنه...!:)
ميراب عطش
سلام بر برادر عزيز تر ز جان پيام رهايي گرامي ..يحتمل سوژه خود سماور بوده که با حضور چاي ساز ،قهوه ساز و غذا ساز و غيره و کم جمعيت شدن خانواده ها بيکار شدهو دچار افسردگي و نهايتا کنج عزلت اختيار کرده .. دي
پيام رهايي
عليک السلام جانانِ من:)!!!!عزلت نشيني مجالس و محافل پر جنب و جوش و خروش را بايد از سماور يادگرفت....ولي از هر چي که بگذريم سماور يه چيز ديگه است اونم سماور زغالي در دل يک بيشه سر سبز و شاداب در کنار چشمه ي آبي خنک....دي يا شهريور فرق نميکند...!:دي
ميراب عطش
پيام جان ، بساطو جور کن که اومدم .. دي
پيام رهايي
باز شما بنويس دي...: دي... شايد بساط عشق خودش خود بخود جور شد...از کجا معلوم:)...الان که به هزار واسطه ناجور است...!:)
ميراب عطش
خلاصه ديگه .. تا اين ناجور مشهور به آن جور مهجور بدل گردد ..دي دي گفتن به از خون جگر خوردن ... بازم دي .. :)
پيام رهايي
هوووووووووووم!:)
ميراب عطش
عزيز جان .. منظور .. حالا که نميشه جورش کرد به همين ناجوري در کنار عزيزي همچو شما هم قانعيم و به همين دي دي گفتن ها دلخوش تا وعده ديدار فرا رسد ..:)
پيام رهايي
ما هم به وعده ي ديدار دلخوشيم ...!:)
ميراب عطش
ان شاالله ... ديدار دوستي که حکم استادي دارند برايم بسيار مغتنم و غير قابل فراموشي خواهد بود
حقيقتي مجازي
گاهي چنان در تو حل ميشوم که از من خبري نيست...!
ميراب عطش
:)
* راوندي *
صفاي اطاقها و خونه هاي قديمي رو عشقه اما خودمونيم عجب قوري و سماور بزرگي ...
ميراب عطش
@يادش بخير يار فراموش کار من