پيام
نجفي از قيدار
93/3/29
ميراب عطش
يادت آمد روزي !
هاي من بر شيشه
کاغذي بود برايت تا تو
با نوک انگشتان
طرح دل رسم کني بر رويش
||عليرضا خان||
خيلي پير شدي پســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر
ميراب عطش
چه کنيم ديگه .. امکانات نبود رفتيم پير شديم .. ديي .. عليرضا جون ، دور رو داديم به شما جوونا ..
||عليرضا خان||
ههه به ما که همه ملت ميگن بابا جون ... نمي دونم چرا شما جوون ميبيني : )
«سيدمرتضي»
احسنت به اين طبع شعري :)
*مهاجر*
و هيچ علت و معلولي نداشته و هيچ "هايي" هم موجود نيست / سلام اخوي رفيق شفيق و قتي که هايي دربين نيست که ديگه اينهمه قسم و آيه نميخوادکه..بله؟..: دي
ميراب عطش
آسيد مرتضي عزيز .. درس پس ميدهيم .. بد يا خوبش را به بزرگواري خويش بر حقير ببخشاييد .. به به برادر محمد عزيز تر از جان مهاجر .. خب ديگه .. يقين که دلمان تنگ ديدار دوستي همچون شما هست و خواهد بود .. ياد اون باروني افتادم که تو افطاري وبلاگنويسان دچار شديم .. البته نه در کنار هم .
ميراب عطش
عليرضا جان .. خوبه که هنوز چند ماهي از آشخوريت نگذشته .. دهعععع .. راستي پيامک نمي دي .. وختي هم ميدي ساعت 3 نصفه شب ؟ نکنه خواب بودي و تو خواب ..... دي
بلاي آسموني😁
سلام من فکر ميکردم شما هميشه سياسي و سينماي و اينا مينويسين:)خيلي خوب بود
ميراب عطش
سلام بر خواهر بلاي گرامي .. خب بلاخره گاهي هم از اين اتفاقات مي افته .. هر چند اين وبلاگ در بدو تاسيس واسه يه مقصد خاص ايجاد شد اما کم کم به بيراهه رفت و .... باز هم سپاسگزارم ..
بلاي آسموني😁
خواهش ميکنم..ايشالله راه خودشو پيدا کنه اين وبلاگ:)
ميراب عطش
چي عرض کنم والا .. فعلا که زديم تو جاده خاکي و همش به سنگلاخ ميرسيم .. دي
بهانه هاي دل
ببخشيد استاد اين عكس خودتون بوده؟
ميراب عطش
سلام دوست گرامي .. اولش که استاد خودتي . دومش نخير بنده حاالا حالاها بايد منتظر اين روزا بمونم .. عکس طي يک جستجو در مستر گوگل يافت شده است ..
*يك دنيا كتاب*
آقا مستر گوگل يعني چي ؛)
_„؛""؛مهرو^ماه؛""؛„_
Wowwwwwwe