سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میراب نوشت
 
20 گیگابایت هاست رایگان با قول امکانات همراه با دامنه رایگان و سی پنل و کلی چیزای دیگه مخصوص شما

محل درج آگهی و تبلیغات
 
نوشته شده در تاریخ شنبه 90/1/27 توسط میراب عطش

زندگی

زندگی، ارزش آنرا دارد که به آن فکـر کنی.

زندگی، ارزش آنرا دارد که ببویی اش چون گل، که بنوشی اش چون شهد.

زندگی، بغض فـروخورده نیست.

زندگی، داغ جگــــر گـــوشه نیست.

زندگی، لحظه دیدار گلــی خفته در گهــــواره است.

زندگی، شوق تبسم به لب خشکیده است.

زندگی، جـــرعه آبی است به هنگامه ظهـــر در بیابانی داغ.

زندگی، دست نوازش به ســر نوزادی است.

زندگی، بوسه به لبهای گلی است که به شوقت همه شب بیدارست.

زندگی، شـــوق وصال یار است.

زندگی، لحظه دیدار به هنگامــــــه یاس.

زندگی، تکیه زدن بر یــار است.

زندگی، چشمه جــوشان صفا و پاکـــی است.

زندگی، مـــوهبت عرضه شده بر من انسان خاکـــی است.

زندگی، قطعه سرودی زیباست که چکاوک خواند که به وجدت آرد به سرشاخه امید و رجا.

زندگی، راز فـروزندگی خورشید است.

زندگی، اوج درخشندگــــــی مهتــاب است.

زندگی، شاخه گلی در دست است که بدان عشق سراپا مست است.

زندگی، طعــم خوش زیستن است، شور عشقی برانگیختن است.

زندگی، درک چرا بودن است، گام زدن در ره آسودن است.

زندگی، مزه طعم شکلات به مذاق طفل است. به، که چقدر شیـــرین است.

زندگی،خاطره یک شب خوش،زیر نورمهتاب،روی یک نیمکت چوبی سبز،ثبت درسینه است.

زندگی، خانه تکانی است. هر از چندگاهی از غبار اندوه.

زندگی، گـوش سپردن به اذان صبح است که نوید صبـح است.

زندگی، گاه شده است خوش نیاید به مذاق.

زندگی، گاه شده است که برد بیراهم.

زندگی، هر چه که هست، طعـــم خوبی دارد، رنگ خوبــــی دارد.

 

شاد باشید

مهربان

 



نوشته شده در تاریخ جمعه 90/1/26 توسط میراب عطش

حرفی مپراکن تا روزی دیگر بخواهی جمعش کنی مگر نم بینی گفتن یک دوستت دارم تو را با چه دلهره هایی مواجه کرد ، دیروز شاید یک شوخی بود اما امروز یک زلزله ، پس لرزه هایش شاید حتی تا واپسین نفس هایت هم ویران کننده باشد . حرفی مپراکن تا روزی ......



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/1/25 توسط میراب عطش

بیاد داشته باشم  وقتی سخن بگویم که ارزش شکستن سکوت را داشته باشد



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/1/25 توسط میراب عطش

ده سال بعد از حال این روزها

با کافه های بی تو در گیرم

گفتم جهان بی تو یعنی مرگ

ده سال رفتی و نمی میرم

ده سال بعد از حال این روزها

تو توی آغوش یکی خوابی

من گفتم و دکتر موافق نیست

تو بهتر از قرص های اعصابی

ده سال بعد از حال این روزها

من چهل سالم میشه و تنهام

با حوصله قرمز ، سفید ، آبی

رنگین کمان میسازم از قرص هام

میترسم از هرچی که جا مانده

از ریمل با  گریه ها جاری

از سایه روشن های بعد از من

از شوهری که دوستش داری

ده سال بعد از حال این روزها

گر به هم آغوشی و لبخند

تو بستر بی تابتون تا صبح

تکلیف تنهاییم روشن بود

مثل چراغ خوابتان تا صبح

یک عمر بعد از حال این روزها

یک پیرمردم توی یک کافه

بارون دلم میخواد هوا اما

مثل موهای دخترت صافه

ده سال بعد از حال این روزها

تو کافه های .............



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90/1/24 توسط میراب عطش
مطلب سلول... هنوز به انتها نرسیده و ادامه اش را در این یکی دو روز خواهم نوشت

<      1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By Rokh Nama :.


تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : lمیراب عطش